یزدفردا :پروفسور مولانا کیست ؟برای جواب به این سئوال بهتر است به بزرگداشت بی سر و صدای حمید مولانا در آمریکا  اشاره نمائیم

پروفسور مولانا استاد روابط بین‌الملل یکی از بنیان‌گذاران و پیشکسوتان رشته‌های ارتباطات و روابط بین‌المللی در سطح جهانی است.
وی چهل سال است که در سمت استادی در دانشگاه‌های آمریکا تدریس کرده و در بسیاری از دانشگاه‌های مهم دنیا به‌ عنوان استاد حضور داشته است.
پروفسور مولانا 37 سال قبل رشته ارتباطات بین‌الملل و بخش مطالعات عالی ارتباطات جهانی را که قدیمی‌ترین برنامه در نوع خود می‌باشد در دانشگاه آمریکن در واشنگتن تاسیس نمود و در طول این مدت ریاست آن را به عهده داشته است.


پروفسور مولانا در این کنفرانس، انقلاب اسلامی ایران و سقوط نظام شوروی را دو رویداد بزرگ تاریخ معاصر نامید که اولی به احیاء هویت اسلامی و دومی به بحران تفکر و قوم‌گرائی در غرب منجر شده است.
وی در ادامه افزود: توسعه ارتباطات در یک قرن اخیر بر روش‌های فنی و ریاضی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی تکیه کرده است ولی آنچه ما احتیاج داریم ارتباطات معنوی است
پروفسور مولانا که چند سال قبل بعنوان یکی از چهره‌های ماندگار در ایران انتخاب شد، در ارزیابی وضع بین‌المللی اظهار داشت: در این اواخر بعضی از کشمش تمدنها صحبت کرده‌اند و برخی نیز از گفت‌‌وگوی تمدن‌ها سخن گفته‌اند، ولی آنچه ما نیاز داریم "تمدن گفت‌و‌گو‌ها" است که بدون آن روابط و ارتباطات اصیل و صاقانه نمی‌‌تواند وجود داشته باشد، در حقیقت تمدن گفت‌وگو پرارزش‌ترین تمدنها است.


همچنین پروفسور لویز گودمن رئیس دانشکده خدمات بین‌الملل دانشگاه امریکن در معرفی پروفسور مولانا اظهار داشت: فهرست آثار و انتشارات این دانشمند ایرانی و دنیای اسلامی در خقیقت یک جلد کتاب می‌شود و او یکی از پربارترین استادان دانشگاه‌های امریکا می‌باشد
پروفسور ژوزف پلتون رئیس انستیتوی مطالعات و تحقیقات عالی ارتباطات فضائی امریکا و استاد دانشگاه‌های کالراد و جرج واشنگتن و یکی از همکاران قدیمی پروفسور مولانا در مقاله و سخنرانی که به این کنفرانس ارائه کرد رهبری علمی پروفسور مولانا را در بسیج دانشمندانان رشته‌های روابط بین‌الملل و ارتباطات مورد تحسین و قدردانی قرار داد و از تاثیر آثار تئوریک و نظری او در پیش‌بینی وضع کنونی ارتباطات جهانی و روابط بین‌الملل به‌ ویژه در حوزه تکنولوژی‌ها و ماهواره‌ها سخن گفت.


پروفسور کریستین چین استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه امریکن و یکی از دانشجویان سابق پروفسور مولانا از تاثیر دیدگاه فلسفی و اسلامی پروفسور مولانا در معرفت شناختی رشته‌های سیاسی و اقتصادی و ارتباطات دنیای غربی صحبت کرد.
وی اظهار داشت: که بیش از 150 دانشمند امروزی رشته‌های روابط بین‌الملل و ارتباطات در دنیا دوره دکترای خود را زیر نظر و راهنمایی پروفسور مولانا تمام کرده و هزاران دانشجو از گوشه و کنار دنیا در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد از دروس او بهره‌مند شده‌اند.
پروفسور مولانا در تاسیس و توسعه برنامه‌های ارتباطات جهانی بسیاری از دانشگاه‌های جهان سهیم بوده و بسیاری از کشورها از جمله چین، استرالیا، انگلستان، اسپانیا، هند، مصر و مالزی از الگوئی که او 37 سال قبل در دانشگاه امریکن پایه‌گذاری کرد اقتباس کرده‌اند.


یکی دیگر از شکرت از شرکت‌کنندگان در این کنفرانس، پروفسور گرترود رابینوس از دانشگاه مگیل کانادا و عضو سابق حکمت مدیره انجمن بین‌المللی پژوهش در علوم ارتباطات و رسانه‌ها در مورد جایگاه علمی پروفسور مولانا گفت: ریاست پروفسور مولانا به مدت چهار سال در راس انجمن بین‌الملیل پژوهش در علوم ارتباطات و رسانه‌ها که بیش از دو هزار عضو حقوقی و سازمانی در سراسر جهان دارد اصلاحات و دگرگونی‌های اساسی را در این رشته همراه داشت و در حقیقت یک جنبش جدید فکری و پژوهشی و آموزشی به‌ وجود آورد که آثار آن امروز به‌ خوبی درک می‌شود او از مولانا در ردیف سایر دانشمندان برجسته علوم اجتماعی و انسانی امریکای شمالی یاد کرد.
برپایه این گزارش، چهار سال قبل در فروردین 2002 میلادی انجمن مطالعات بین‌المللی که اتحادیه علمی و حرفه‌ای استادان روابط بین‌الملل است در کنفرانس سالیانه خود که در شهر نیئواورلئان (امریکا) تشکیل شد از پروفسور مولانا تجلیل کرده و جایزه و لوخه عنوان دانشمند ارشد ممتاز انجمن را به وی اهدا نمود.

 

پروفسور سید حمید مولانا مؤسس و استاد دانشکده ارتباطات دانشگاه امریکن دی سی واشنگتن است که در تابستان سال جاری، رئیس جمهور برای وی حکم مشاوره صادر کرد. وی البته 17 سال است که ستون هفتگی خود را در روزهای پنجشنبه روزنامه کیهان با عنوان "چشم انداز" دارد؛ ستونی که همراه با نویسنده اش، از حیث قدمت و دوام در تاریخ مطبوعات ایران بی سابقه است.

این استاد دانشگاه در گفتگویی که خبرنگار روزنامه اعتماد با وی ترتیب داده است، از اینکه خبرنگار قصد دارد هر بحثی را به احمدی نژاد ختم کند و بیش از آنکه به مبانی نظری یک پدیده را دنبال کند، مایل به استخراج جملات جنجالی از وی به عنوان مشاور رئیس جمهور درخصوص رئیس جمهور است، رنجیده خاطر می شود و این رنجیدگی خود را در بخش هایی از مصاحبه به مخاطب نمایش می دهد، به ویژه آنکه تنظیم این مصاحبه توسط روزنامه و خبرنگار مصاحبه کننده کاملاً به سبک تحت اللفظی و کمترین ویراستاری انجام شده است.

نکته جالب اینکه وقتی مولانا از این رویه مصاحبه کننده انتقاد می کند و در پاسخ به اینکه "بالاخره من بايد براي مخاطبان مطرح کنم که آقاي احمدي نژاد چگونه فکر و تحليل مي کنند و تصميم مي گيرند"، تأکید می کند: " بايد خودتان يادداشت بنويسيد."، خبرنگار این روزنامه اذعان می کند: "آنها ما را قبول ندارند، بايد حداقل بگوييم از زبان مشاوران ايشان، اين مسائل را گفته ايم." تا این بار خبرنگاری که در یکی از روزنامه هایی که مشهور است، سیاه نمایی علیه دولت در دستور کار روزانه آن است، اعتراف کرده باشد که حتی مخاطبان همین روزنامه نیز حرفشان را قبول ندارند و برای القاء پروژه های خود باید مصاحبه های اینچنینی ترتیب داده شود، به امید اینکه مصاحبه شونده منتسب به دولت، در یک جای مصاحبه کوچکترین انتقادی از دولت کند تا همان به تیتر یک روزنامه تبدیل شود و این یعنی اساساً شأن علمی و تحلیلی فردی مانند پروفسور مولانا در نگاه دست اندرکاران این رسانه ها، چندان موضوعیتی ندارد، بلکه آنچه آنها را مدتی برای گرفتن وقت این مصاحبه ترغیب کرده و به تکاپو می اندازد، امیدواری به چنین نتیجه و بیان مطالبی با این مشخصات، از سوی یکی از نزدیکان دکتر احمدی نژاد است؛ ترفندی که البته در مواجهه با استادی با بیش از 4 دهه تجربه و تخصص آن هم در حوزه ارتباطات و رسانه جواب نمی دهد.

پروفسور مولانا در این گفتگو با ظرافت به پرسش ها درباره علت رسانه خواندن احمدی نژاد توسط وی، رسالت و اولویت های دیپلماسی احمدی نژاد، افول امپراتوری امریکا و بحران اقتصادی جهان پاسخ داده است:

- آقاي احمدي نژاد را يک رسانه ناميديد. بارها هم در اين مورد صحبت کرديد که ايشان خود به خود يک رسانه شدند و در واقع قابليت هاي يک رسانه را دارند. اگر ممکن است منظور خود را از رسانه شدن آقاي احمدي نژاد بيان کنيد که آيا يک رئيس جمهور بايد يک رسانه باشد يا يک رئيس جمهور؟

تعريف شما از رسانه بايد بسيار باز باشد. از جنبه علمي، رسانه وسيله ارتباط يک شخص با شخص ديگر، يک جامعه با جامعه ديگر، يک ملت با ملت ديگر است. فکر نکنيد رسانه بايد هميشه راديو، تلويزيون و مطبوعات باشد. از جنبه علمي، اين تفکر اشتباه است. رسانه مي تواند فرد، فرهنگ، زبان، نهاد و مسجد باشد. نماز جمعه هم مي تواند رسانه باشد. شما و من هم مي توانيم، رسانه باشيم. بنابراين از جنبه علمي، در همه جاي دنيا قابل قبول است، مگر اينکه شما فکر کنيد رسانه همان مطبوعات است. آقاي احمدي نژاد روزنامه نيستند ولي رسانه به اين معني است که آقاي احمدي نژاد در طول رياست جمهوري و به ويژه در صحنه بين المللي و در اين 4 سال که به نيويورک تشريف بردند و در سازمان ملل متحد در صحنه بين المللي حاضر شدند، ايشان اين توانايي را داشت که فراسوي رسانه هاي الکترونيکي امروز با مردم رابطه پيدا کند.

- اينجا يک سؤال پيش مي آيد که...

گوش کنيد. بنابراين اگر کسي بتواند، فراسوي رسانه هاي مطبوعاتي و الکترونيکي با افراد ديگر ارتباط پيدا کند، خود مي تواند توانايي رسانه اي داشته باشد. وقتي 2 نفر چهره به چهره با هم صحبت مي کنند، رسانه اي وجود ندارد، مگر اينکه اين افراد با هم ارتباط برقرار کنند. اين صحبت را به صورت سطحي برداشت نکنيد.

- آيا رسانه اي بودن آقاي احمدي نژاد و انتخاب کردن اين شيوه يا اساساً به صورت ناخودآگاه اين شيوه را در پيش گرفتن، کمک مي کند؟

من نگفتم رسانه شدند.

- کارکرد رسانه پيدا کردند، منظور شما اين بود؟

خير. آقاي دکتر احمدي نژاد خود يک رسانه است. يعني خود ايشان اين توانايي را دارد که بتواند با مردم به طور مستقيم بدون اينکه خبرنگاري در ميان باشد، صحبت کند و فراسوي اين زيرساخت هاي الکترونيکي و تشکيلات امروزي رسانه اي باشد.

- آقاي خاتمي يا يکي ديگر از شخصيت هاي سياسي، چنين ويژگي نداشت؟

خير، خيلي ها ندارند. آقاي خاتمي را به ميان نياوريد، عمومي صحبت کنيم. همه نمي توانند اين کار را انجام دهند.

- آقاي احمدي نژاد چه کار کرده که اين قابليت را پيدا کرده است؟

بنده عرض کردم، نه تنها آقاي احمدي نژاد بلکه افراد ديگري هم مي توانند، اين قابليت را داشته باشند. حضرت امام خميني اين توانايي و فضيلت را داشتند و فراسوي رسانه هاي معمولي امروزي بودند. رسانه يعني يک وسيله ارتباط.

وقتي خود شخص فراسوي رسانه هاي الکترونيکي امروزي باشد، رسانه مي شود، البته رسانه مي تواند به صورت عمومي شامل حال همه بشود ولي ما در سطح تأثيرگذاري بين المللي سخن مي گوييم.

- آقاي احمدي نژاد چه تأثير بين المللي گذاشته اند؟

اگر فعاليت هاي آقاي احمدي نژاد را مطالعه کنيد، ملاحظه خواهيد کرد که ديپلماسي ايشان در 4 سال گذشته بسيار متفاوت با ديپلماسي هاي سران کشورهاي ديگر است. مثال مي زنم.

- بفرماييد.

من حداقل 40 سال در امريکا در سازمان هاي بين المللي اين موارد را مطالعه کرده ام و کار ما همين است که بررسي کنيم زماني که سران به سازمان ملل متحد مي آيند، چه فعاليت هايي دارند.

فعاليت هاي اکثر سران کشورها، عموماً فعاليت ديپلماسي معمولي بوده است. (البته استثنائاً هم در اين 50، 60 سالي که از تأسيس سازمان ملل گذشته است) يا کسي در سازمان ملل يک سخنراني رسمي انجام داده است، ولي وقتي فعاليت يک رهبر سياسي را مطالعه مي کنيد، بايد به همه جوانب آن بپردازيد. مشاهده کنيد که اين رهبر سياسي با مردم معمولي تا چه اندازه ملاقات دارد، با سازمان هاي مردمي و غيردولتي چه اندازه ملاقات دارد، به چه نحوي به صورت چهره به چهره با آنها صحبت مي کند، با اصحاب رسانه نه تنها مصاحبه هاي معمولي و مطبوعاتي دارد، بلکه درباره آن بحث هم مي کند. به دانشگاه مي رود که صحبت کند. رئيس دانشگاه به او توهين مي کند و از زير اين توهين در نمي رود و باز صحبت مي کند، زماني که در اين ميان هيچ رسانه اي نيست. اگر خود شما در دانشگاه حاضر بوديد، مشاهده مي کرديد که اين مسئله از پوشش رسانه هاي معمولي ما خارج است. فکر نکنيد که خود شما صاحب رسانه هستيد.

- آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور يک کشور هستند و ديپلماسي ايشان بايد در جهت تأمين منافع ملت ايران باشد. در مواجهه با دولت ها و اساساً ديپلماسي بايد طوري تنظيم شود.

شما تعريف نکنيد، بنده مي دانم.

- ديپلماسي که آقاي احمدي نژاد داشته اند، آيا به تأمين منافع ملي ايرانيان کمک کرده است يا خير؟

بله، البته. اگر به نيويورک، واشنگتن و کشورهاي ديگر مسافرت کنيد و با استادان، مردم و سردبيرهاي روزنامه ها صحبت کنيد، مشاهده مي کنيد که آنها مي گويند بله، گرچه ممکن است خود ما مخالف صحبت هاي ايشان باشیم، ولي بدون شک تأثير داشته است. امروز وظيفه يک رئيس جمهور اين نيست که با رئيس جمهور ديگري صحبت کند. بسته به قدرت و ظرفيت يک رئيس جمهور، يک رهبر سياسي مي تواند در مسائل جهاني، منطقه اي و کشوري، تأثيرگذار باشد. هيچ کس نمي تواند ترديد کند که پرستيژ و احترام و قدرت ايراني در اين 4 سال بالاتر رفته است. مي توانم رفرنس هايي به شما بدهم که امريکايي ها و اروپايي ها اين عقيده را دارند.

- آيا اينکه رؤساي دولت ها به نامه رئيس جمهور ايران پاسخ نمي دهند، نشان دهنده بالا رفتن پرستيژ رئيس دولت ايران است؟

متوجه نشدم.

- آقاي احمدي نژاد قبل از آخرين سفر به نيويورک بارها درخواست ملاقات، مذاکره و مناظره کردند، هيچ يک از طرف هاي امريکايي نپذيرفتند. به آقاي اوباما، آقاي بوش، خانم مرکل و ديگران نامه نوشتند، هيچ کدام جواب ندادند. آيا اينها نشان دهنده بالا رفتن پرستيژ و قدرت ايران است؟

لازم نيست، کسي جواب دهد.

- چرا؟

يک رئيس جمهور يا وزير خارجه وقتي صحبت مي کنند، به يک جهت و يک دليل نيست. به ياد دارم وزير خارجه امريکا، آقاي "دين راسک" روزي به دانشگاه ما آمده بود. يکي از دانشجويان ما در کنفرانس از ايشان سؤال کرد شما وقتي تصميم مي گيريد، صحبت کنيد، چه فکري مي کنيد؟، ايشان پاسخ داد من فکر 36 مؤسسه، 36 کشور و حداقل 36 نفر را مي کنم، زيرا وقتي صحبت مي کنيد، تنها با يک نفر صحبت مي کنيد ولي منظور اصلي شما اين است که گاهي اوقات محيط و جو سياسي مناسبي فراهم کنيد و حرف خود را بزنيد. معامله با بقال نيست که به بقالي برويد و بگوييد ماست مي خواهم و کار شما فقط با بقال و ماست باشد و هدف شما هم خوردن ماست باشد. کار ديپلماسي اين طور نيست. خيلي ها صحبت مي کنند و به جايي هم نمي رسند. من 2 مثال مطرح مي کنم. خواهش مي کنم، اين را بنويسيد.

- حتماً مي نويسيم، بفرماييد.

بله، بسيار آموزنده است. به سال هاي 1969 و 1970 ميلادي برمي گرديم (تقريباً 40 سال پيش). در اين سال ها، در سازمان ملل 2 بحث بسيار مهم ايجاد شد که علاوه بر بحث معمولي جنگ سرد بين شوروي و امريکا بود. اگر به تاريخ آن مراجعه کنيد، يکي از آنها اقتصادي و يکي هم ارتباطي و رسانه اي بود. بحث اقتصادي اين بود که براي اولين بار، کشورهاي غيرمتعهد که آن زمان به آنها دنياي سوم گفته مي شد، به سازمان ملل اعلام کردند وضع دنيا از جنبه اقتصادي عادلانه نيست، گرچه تقريباً همه کشورها استقلال سياسي خود را به دست آورده اند ولي زيرساخت ها عوض نشده است و از جنبه اقتصادي وضع دنياي سوم تغييري پيدا نکرده است. مثال زدند که مثلاً دنياي سوم، منابع طبيعي بسياري دارد و مواد خام را دنياي سوم تهيه مي کند. دنياي توسعه يافته، مواد خام را از دنياي سوم مي خرد و آن را به محصولات تبديل مي کند و به بهاي بسيار زياد هم به خود آنها برمي گرداند و هم آن را به دنيا مي رساند. مسئله مهمي را مطرح کردند و آن اين بود که وقتي در دنيا تورم ايجاد مي شود، قيمت کالاها بالا مي رود، ولي قيمت مواد خام بالا نمي رود، مثلاً قيمت نفت و ذغال بالا نمي رود. عقيده داشتند براي رفع اين نابساماني بايد نظام جديد اقتصادي بين المللي تهيه کنيم که هر زمان بهاي محصولات کارخانه اي مانند کفش، اتومبيل، فاستوني و... بالا رفت، به همان اندازه، قيمت مواد خام مانند نفت و مس افزايش يابد. البته دنياي سوم اين ادعا را مي کرد که انجام مي شود. اين بحث 10 سال طول کشيد و در کميته ها صحبت شد، البته دنيا، مانند دنياي ملي نيست که دولتي وجود داشته باشد و سريع تصميم گيري کنند ولي اينکه دنياي سوم اين مسئله را مطرح کرد و دنياي توسعه يافته به آن اهميت چنداني نمي داد و بالاخره هم هيچ تغييري پيدا نکرد، دليل مهمي داشت. تمام کساني که رشته ارتباط بين الملل را مي دانند، از اين قضيه آگاه هستند که اين دنيايي نيست که شما هرچه بخواهيد، داشته باشيد. روابط بين الملل بيش از هر چيز صحبت است. بايد موضوع را در دستور روز قرار داد و به آن مشروعيت داد، صبر کرد و ائتلاف و نيرو درست کرد تا بعد از 10، 15 سال نتيجه ملموس مورد نظر به دست آيد.

- در اين ميان چه کسي بايد هزينه را بپردازد؟

همه مردم ايران.

- آيا دادن اين هزينه ضرورتي دارد؟

همه اين کار را مي کنند، جزء رشته روابط بين الملل است. مثال ديگري مي زنم. در همان زمان، دنياي سوم گفت وضع سياسي- اقتصادي ما درست نمي شود و بايد نظام جديد ارتباطات و اطلاعات در دنيا به وجود آوريم، زيرا زيرساخت هاي مخابراتي، روزنامه ها، مجلات و... همه در دست دنياي توسعه يافته است و آنها هم از جنبه کميتي و کيفيتي همه چيز را به نفع خود استفاده مي کنند و بايد اين مسئله را تغيير دهيم. مثلاً وقتي کسي از پاکستان به واشنگتن تلفن مي زند، ممکن است، 2 دلار در دقيقه محاسبه شود، ولي اگر از استراليا به واشنگتن تلفن زده شود، با وجودي که مسافت آن بيشتر است، قيمت آن 10 سنت است. بايد درباره اين مسئله فکر شود، همين طور درباره مطبوعات. شکايت دنياي سوم اين بود که در آن زمان، مطبوعات، خبرگزاري ها، تلويزيون ها و... همگي در دست دنياي اول است و از جنبه متون و محتويات پيام و از جنبه زيرساختي هر چه مي خواهند، انجام مي دهند. دنياي سوم اين بحث را به راه انداخت. بنده به عنوان يک استاد در اين بحث شرکت داشتم، عضو انجمني بودم که در قسمتي با يونسکو کار مي کرد. اگر به آن دهه مراجعه کنيد، ملاحظه خواهيد کرد که اين بحث 10 سال طول کشيد. نتيجه اين شد که امريکايي ها با انتخاب رونالد ريگان در 1980 خودشان را از يونسکو بيرون کشيدند و گفتند اين حرف ها به درد ما نمي خورد و علاقه اي به آن نداريم. يعني نه تنها دنياي سوم به صورت ملموس چيزي به دست نياورد، بلکه خود امريکايي ها از سازمان بيرون رفتند. قبل از اينکه نتيجه را بگويم، بايد عرض کنم تمام روابط بين الملل "صحبت" است. قدرت، آن چيزي است که ما فکر مي کنيم. پس از 10 سال "صحبت"، دنياي سوم نتوانست آنچه را که مي خواهد، تحصيل کند ولي يک کار بزرگ انجام شد که 10 سال طول کشيد. هم در مورد نظام اقتصادي بين المللي و هم نظام ارتباطات و اطلاعات بين المللي نتيجه اين شد که 10 سال صحبت سران دول، ملل مختلف، سازمان هاي مختلف دنيا، هم در داخل کشورهاي خودشان، هم در منطقه و خارج به همه فهماندند اين وضع دنيا ناعادلانه است. تا آن زمان، حتي پژوهش هاي فراواني انجام نشده بود که نشان دهد، جريان گردش اطلاعات يک سويه است.

- رسالت آقاي احمدي نژاد در ديپلماسي، نشان دادن وضع ناعادلانه جهان است يا تأمين منافع ملت ايران؟

هر دو و بالاتر از آن.

- اولويت با کدام است؟

هر دو.

- يعني اگر قرار باشد بين منافع ملي ايرانيان و ناعادلانه نشان دادن سيستم جهاني يکي را انتخاب کند و اولويت دهد، به کدام يک اولويت مي دهد؟

هيچ رئيس جمهوري يکي از آنها را انتخاب نمي کند، شما اشتباه مي کنيد.

- با تعريف و تبييني که شما فرموديد، برداشت من اين است که آقاي احمدي نژاد گزينه اول را انتخاب کرده است.

برعکس. روي آقاي احمدي نژاد تا اين حد تکيه نکنيد. گفتيم و مسئله مشخص است، اگر شما هم بيشتر مطالعه کنيد، متوجه خواهيد شد.

- مردم ايران اين مسئله را لمس مي کنند، به مطالعه نيازي ندارد.

ما بحث، جنگ و دعوا نداريم.

- خير بحث نداريم، فقط براي روشن شدن موضوع بفرماييد.

اگر خودتان مطالعه کنيد، متوجه خواهيد شد. وقتي نماينده يک ملت هستيد و به سازمان ملل متحد مي رويد که تمام دنيا در آنجا هستند، آيا فقط مي خواهيد خودتان باشيد يا خودتان در ميان مردم و ملت ها باشيد؟

- تا آنجا که من مي دانم وظيفه رئيس جمهور اين است که نماينده ملت خودش باشد.

شما گوش نمي دهيد. فقط بحث مي کنيد و وارد جدال مي شويد. اگر روابط بين الملل را مطالعه کنيد، مشاهده مي کنيد، لغت "روابط" مهم است، يعني ملت ها به هم اتصال دارند، گرچه با هم در جنگ هستند، ولي دنيا، دنياي يک ملت نيست و اينها به هم وابسته هستند. شما نمي توانيد فقط فکر کنيد، خودتان هستيد، در اين زمان شما شايستگي رفتن به آنجا را نخواهيد داشت. به همين دليل اگر تاريخ را مطالعه کنيد، در طول تاريخ سازمان ملل (کشورهاي اروپايي و امريکايي را درنظر نگيريد) اگر آقاي احمدي نژاد را با افراد ديگر مقايسه کنيد، مشاهده خواهيد کرد از زماني که سازمان ملل تشکيل شد، کساني مانند نهرو از هند، سوکارنو از اندونزي، ناصر از مصر و فيدل کاسترو از کوبا حضور داشتند.

- آيا مصدق در اين دسته بندي نمي گنجد؟

آن زمان اين افراد ضداستعمار صحبت مي کردند و فقط راجع به مصر نمي گفتند، زيرا فقط راجع به مصر صحبت کردن، اشتباه است. مصر را بايد در چارچوب سياست استعماري انگلستان، امريکا و دنيا قرار داد يعني روابط بين الملل اينچنين است.

- من چون از اين ترس دارم که شما قطع کنيد، ترجيح مي دهم به سمت موضوع ديگري بروم.

سؤالات کوتاه بپرسيد که خواننده ها متوجه باشند.

 

- اگر بر آقاي احمدي نژاد تأکيد دارم به اين دليل است که حضرت عالي مشاور رسانه اي ايشان هستيد. بحث فروپاشي قدرت امريکا و انذارهايي که ايشان مي دهند، يکي از محوري ترين مباحثي بوده که در سخنراني هاي ايشان، چه در داخل، چه در خارج و چه در ملاقات هايي که با سران کشورها داشته اند، همواره مطرح شده است. به نظر شما که نزديک به 40 سال در امريکا زندگي کرده ايد و در واقع در يکي از مهم ترين دانشگاه هاي اين کشور تدريس مي کنيد و مي توان گفت اين کشور را با گوشت و پوست خود مي شناسيد، آيا قدرت امريکا در حال فروپاشي است؟

شما باز هم سؤال مي کنيد، مثل اينکه در اين دنيا زندگي نمي کنيد.

- اتفاقاً در اين جهان و در ايران زندگي مي کنم.

مثل اينکه شما نمي بينيد امريکا از قدرت خود به پايين تقليل پيدا مي کند. آيا بحران اقتصادي دنيا را ملاحظه نمي کنيد؟ اکنون که من با شما صحبت مي کنم، اين دنيا، دنياي قرن 19 نيست. من همين الآن در روبروي خود، به تلويزيون هاي دنيا نگاه مي کنم. همين الآن بورس نيويورک به پايين ترين درجه رسيده است.

به چه دليل اين اتفاق افتاده و بورس پايين آمده است؟ زيرا امروز صبح به وقت واشنگتن، يک ساعت قبل از اينکه بورس باز شود، آمار ماهانه وزارت کار امريکا بيرون آمد و نشان داد، در ماه نوامبر نيم ميليون نفر در امريکا بيکار شدند، در ماه اکتبر فقط 240 هزار نفر بيکار شده بودند. در 27 سال گذشته در امريکا چنين سابقه اي وجود نداشته است، يعني اگر کسي امروز بگويد آيا امريکا از جنبه اقتصادي افول پيدا مي کند يا بحراني وجود دارد، کسي است که از دنيا بي خبر است. شما مقالات بنده را مطالعه کنيد.

- بله قطعاً مقالات را مي خوانيم. آيا اين کدهايي که اکنون داديد، به اين معني است که بورس نيويورک در پايين ترين سطح خود است؟

من 17 سال است، ستون چشم انداز را مي نويسم. در تاريخ مطبوعات ايران سابقه نداشته است که 17 سال به طور مرتب، هر پنجشنبه کسي اينها را بنويسد، بنابراين تداوم داشته است. من 50 سال امريکا بودم و 45 سال استاد بودم و هزاران دانشجو تربيت کردم. زماني که اين ستون را در ارديبهشت 1371 آغاز کرديم، ستون با اين جمله آغاز شد "امپراتوري امريکا ترک خورده است". علت آن فقط شعار دادن نبود، ملاحظات اقتصادي، سياسي و جامعه شناسي بود. امپراتوري ها سکته نمي کنند، ابتدا سرما مي خورند، سپس بيمار مي شوند و به بيمارستان مي روند و بعد خونريزي مي کنند و به اورژانس انتقال داده مي شوند و گاهي کار آنها انجام نمي شود. 17 سال پيش هم من تنها نبودم، البته ما در اقليت بوديم. زماني که مي گفتيم قدرت امريکا در حال افول است، از روي ملاحظات بود ولي بر مبناي حدس نبود، زيرا اگر حدس مي زديم، استيضاح مي شديم. ما در مراجع علمي دانشگاه ها بوديم. شما به مقاله 11 ماه پيش من در چشم انداز کيهان توجه کنيد که در ماه مارس 2008 (11 ماه پيش) مقاله اي با عنوان رکود اقتصادي امريکا نوشتم و نوشتم امريکا در حال ورود به رکود اقتصادي و ايجاد بحران است. کمپاني هايي را که ورشکسته خواهند شد، نام بردم، از مرلين و... اسم بردم، البته من تنها نبودم، گروهي در امريکا بوديم.

- من بحثي روي اينکه اين قدرت در حال فروپاشي هست يا خير ندارم. اگر اين امپراتوري در حال زوال است و اين قدرت در حال فروپاشي است، جانشين آن کيست؟

جمله ها را به دقت برداشت کنيد؛ در حال افول است. فروپاشي مسئله ديگري است.

- بله، يعني ممکن است دوباره قدرت بگيرد؟

لطفاً از خودتان موردي را اضافه نکنيد، آنچه من مي گويم را بنويسيد. اين قدرت در حال افول است، اين امپراتوري و نظام اقتصادي امريکا تنزل پيدا مي کند. به اين معنا نيست که فردا همه چيز فرو پاشيده مي شود و امريکا از بين مي رود و در نيويورک چيزي نخواهد بود، بلکه به اين معنا است که ديگر ابرقدرت باقي نمي ماند. الگوي اقتصادي دنيا را اداره مي کند که به مدت چند دهه پس از جنگ دوم بين المللي، الگوي اقتصادي امريکا بوده است، اين الگوي اقتصادي در حال تزلزل است.

- آيا امريکا مي تواند دوباره خود را از پس اين افول بازتوليد کند؟

من شک دارم. از آن گذشته، امريکا و دنياي سرمايه داري بايد به دنبال تجديد الگوها و ساخت الگوهاي جديد باشد. اين الگوها خراب شده و خود آنها در حال خراب کردن آن هستند و دنيا را هم با خود مي کشانند. خواهش مي کنم در اينترنت، رويترز و... ملاحظه کنيد و فقط آمار بحران کارخانه هاي خودرو اروپا را مشاهده کنيد.

- سهم ايران در افول اقتصادي که در غرب اتفاق مي افتد و برخي اظهار خوشحالي کرده اند و برخي اظهار نگراني مي کنند، چيست؟ در اين کشمکش و بحران ايران در کجا قرار مي گيرد؟

سرال بسيار مهمي پرسيديد. خوشبختانه چون ايران کاملاً در الگوي اقتصادي غرب غوطه ور نشده است، زيرا تحريم شده بوديم و مقداري از اين جريانات خارج بوديم و وابستگي بانکي و پولي نداشتيم، البته جزء سيستم دنيا هستيم، ولي به اندازه شوروی يا کشورهاي اروپايي که فروپاشيدند و به دنياي سرمايه داري چسبيدند، ما به اين دليل که وابستگي نداشتيم، آسيبي که به ما وارد مي شود، حداقل است، يعني تأثير اين بحران اقتصادي در بورس ايران بسيار کم است...

- چه مقدار از مبادلات اقتصادي ايران در بورس است؟

ولي از جهت ديگر ما بايد آماده و هوشيار باشيم زيرا اين بحران اقتصادي در نرخ نفت و انرژي تأثيرگذار است. امروز نرخ بشکه نفت از 50 دلار پايين تر آمده است.

- 47 دلار است.

بله، بنابراين ما بايد بودجه و اقتصاد خود را روي نرخ هايي بريزيم که واقعي خواهد بود و ان شاءالله همين طور هم بشود.

- از نگاه شما، افول قدرت امريکا و بحراني که پيش آمده، براي ايران جای خوشحالي دارد يا نگراني؟

از شما معذرت مي خواهم ولي شما به اين مسائل سطحي مي نگريد. موضوع خوشحالي و ناراحتي نيست، موضوع تنها امريکا هم نيست، زيرا اين بحران جهاني شده است. امريکا و اروپا را هم با خود کشانده است، اقيانوسيه و کمي از آسيا را هم با خود کشانده است، بنابراين، چون اقتصاد جهاني است، ممکن است امريکا صدمه زيادي ببيند و به همه صدمه مي رسد، اين طور نيست که ما خوشحال باشيم. نه آقاي احمدي نژاد، نه من و نه شما نبايد خوشحال باشيم که وضع دنيا رو به بدتر شدن است، زيرا ما هم جزء دنيا هستيم، ولي بايد هوشيار باشيم که چرا اين وضع در حال به وجود آمدن است، زيرا امريکا که در رأس آن قرار داشت، با طمع و ولخرجي خود، اقتصاد خود و دنيا را به اينجا کشانده است. هيچ کس از اين قضيه خوشحال نيست و ان شاءالله کسي خوشحال نباشد. 85 درصد مردم امريکا، در جايي که من زندگي کرده ام که از طبقه متوسط و پايين هستند، دارايي بازنشستگي خود را تقريباً از دست داده اند.

- اما آقاي احمدي نژاد ابراز خوشحالي کرد.

شما در گفته هاي خود همواره به آقاي احمدي نژاد مي رسيد.

- زيرا اکنون ايشان همه کاره است.

از اين مسئله دست بکشيد، مطبوعات بايد کار خود را بالا بگيرند. ايشان خوشحالي نکردند. آقاي احمدي نژاد همانند بنده و کسان ديگر نشان مي دهند که چرا اين وضع ايجاد شد، اين مسائل خنده ندارد، بلکه عبرت دارد و وظيفه روزنامه نگار و روزنامه اين است که اين موارد را بنويسد تا افکار عمومي آگاهي پيدا کنند. امروز صحبت آقاي احمدي نژاد و يکي، دو نفر نيست، اين صحبت هاي جناحي است که من وارد آنها نخواهم شد و فکر نمي کنم، در منزلت و شأن يک روزنامه مهم باشد.

- بالاخره من بايد براي مخاطبان مطرح کنم که آقاي احمدي نژاد چگونه فکر و تحليل مي کنند و تصميم مي گيرند؟

بايد خودتان يادداشت بنويسيد.

- آنها ما را قبول ندارند، بايد حداقل بگوييم از زبان مشاوران ايشان، اين مسائل را گفته ايم.

اين دعواها را به ميدان ما نياوريد، سؤالات خود را از ايشان بپرسيد يا مقالات خود را به صورت انتقادي بنويسيد، هيچ مانعي ندارد. شما به عنوان استاد دانشگاه يا مشاور با من صحبت مي کنيد و من هم خدمت شما مي گويم. فکر مي کنم، بعد از اين مدت که به شما وقت داده ايم، بهتر است براي خواننده هاي شما روشنگري شود، نه اينکه جنجال شود، زيرا اگر اين طور شود، اين مصاحبه ها و گفته ها تکرار نخواهد شد. هر سؤالي داريد، بپرسيد.

- من سوال ديگري ندارم، بيشتر از اين وقت شما را نمي گيرم.

ان شاءالله به دقت و آن طور که بنده گفتم بنويسيد.

- به شما قول مي دهم واو به واو و ويرگول به ويرگول آنچه شما گفتيد را مطرح کنم. سپاسگزارم. خداحافظ.


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا